ملیت : فلسطین   -  قرن : 14
«محمد عبدالرووف القدوه الحسيني» معروف به «ياسر عرفات» در چهارم اوت 1929 (1308 ش) زاده شد. *1*زادگاه وي را طبق اسناد رسمي شهر قاهره مي دانند اما عرفات مصرانه زادگاهش را بيت المقدس معرفي مي كرد. *2*عرفات که ششمين فرزند عبدالروف بود در كودكي مادرش «زهوه» را از دست داد. ظاهراً پس از مرگ مادر به همراه عمويش به بيت المقدس رفت و مدت چهارسال در آنجا زندگي كرد. *3* پس از آن در سال 1937 به مصر بازگشت و مشغول تحصيل شد. پدرش پيشه تاجري پارچه داشت که در سال 1927 از فلسطين به مصر رفته بود. پس از اتمام دوران دانش آموزي در سال 1948 به دانشگاه فواد اول قاهره وارد و در رشته مهندسي ساختمان مشغول تحصيل شد. در سال 1950 به نهضت افسران آزاد مصر كه بعدها به رهبري جمال عبدالناصر عليه ملك فاروق كودتا كرد، پيوست. ارتباطي كه بعدها موجب رهايي او از زندان گشت. در سال 1952 (1331 ش) پدرش مرد و وي را غزه دفن كردند. در همين سال هم به عضويت اتحاديه دانشجويان فلسطيني درآمد و در همين جا بود كه با خليل الوزير معروف به ابوجهاد و صلاح خلف معروف به ابواياد آشنا شد. دوستياي كه به درازا كشيده شد و تنها مرگ آنان را از هم جدا كرد. در سال 1954 (1333 ش) از طريق انتخابات دانشجويي به رياست اتحاديه دانشجويان فلسطيني برگزيده شد. در همين دوران بود كه با تفكرات اخوان المسلمين آشنا شد و هر روز بر علاقه وي به اخوان المسلمين افزوده شد. چيزي كه ظاهراً خوشايند جمال عبدالناصر نبود. زيرا پس از معاهده مصر و انگليس به سال 1954 و تعهد ناصر به انگليس مبني بر اينكه عليه اسراييل وارد جنگ نخواهد شد، اخوانالمسلمين، جمال عبدالناصر را خائن دانسته و كوشيدند وي را در ميدان اسكندريه در سال 1954 ترور كنند. پس از ترور نافرجام اعضاء اخوانالمسلمين دستگير شدند و عرفات نيز جزء دستگيرشدگان بود. اما آشنايي وي با افسران عضو نهضت افسران آزاد مصر موجب رهاييش گشت. در 26 اكتبر سال 1956 در جنگ مصر عليه رژيم صهيونيستي داوطلبانه به صف ارتش مصر درآمد. اما پس از جنگ از حضور در ارتش مصر چشم پوشيد و سفري به عراق كرد. اما پس از بازگشت مصريان بر او سخت گرفتند.*4* تشكيل فتح عرفات پس از اتمام تحصيل در سال 1957 اتحاديه دانش آموختگان فلسطيني را به راه انداخت. اما خيلي زود با رها كردن آن به كشور كويت رفته و به عنوان مهندس ساختمان مشغول كار شد و در آنجا به همراه دوستان دوران دانشجويي اش يعني ابوجهاد و ابو اياد و ديگران جنبش فتح را پايه گذاري كردند. جنبشي كه در تاريخ فلسطين نقش و عملكرد آن را نمي توان ناديده گرفت. فتح سازماني زيرزميني با هدف جنگ مسلحانه عليه صهيونيستها بود و تا سال 1960 مخفيانه عمل ميكرد. اما دول عربي از اينكه گروههاي فلسطيني از داخل خاك آنان عليه اسراييل عمليات انجام ميدانند، خرسند نبودند. در سال 1962 با پيروزي انقلاب الجزاير عرفات به الجزيره رفت و دفتر فتح را در آنجا تأسيس كرد و ابوجهاد مسئوليت دفتر را عهده دار شد. با كمك ابوجهاد بود كه بحث ارتباط با چين و دريافت كمك تسليحاتي از آن مطرح شد. در ماه مه 1964 (1343 ش) در بيت المقدس شرقي كه آن زمان در كنترل كشور اردن بود پايه هاي تشكيل «ساف» يا «سازمان آزاديبخش فلسطين» نهاده شد. حركتي كه جمال عبدالناصر از آن قوياً حمايت ميكرد و تحقق اهداف خود در رهبري جهان عرب را در تشكيل و تقويت آن مي ديد. در ژوئيه 1964 اجلاس سران عرب در قاهره ساف را رسميت داد و احمد الشقيري به رياست ساف رسيد. رهبران جنبش فتح شديداً مخالف تشكيل ساف بودند. آنان معتقد بودند در صورت تشكيل ساف، به صورت يك سازمان حكومتي درخواهند آمد كه خود اين امر حيطهي عمل آنان را محدود ساخته و همچنين به راحتي شناخته و كشته مي شوند. افزون بر آن از مداخله دول عربي در آن نگران بودند، نگرانياي كه بي دليل نبود. سران عرب از درگير شدن با اسراييل هراس داشتند و ظاهراً كشورهاي غربي نيز از فعاليت گروههاي چريكي عليه اسراييل نگران بودند و تشكيل ساف ميتوانست اين گروهها را محدود سازد. *5*اما جنبش فتح نيز بعد از عضويت در ساف از جنبشهاي ذي نفوذ در آن به شمار ميرفت كه اين نفوذ تا كنون ادامه دارد. در سي و يك دسامبر همان سال جنبش فتح عمليات نظامي عليه رژيم صهيونيستي را در مناطق اشغال شده فلسطين آغاز كرد كه البته كامياب نبود. فتح از آن پس عمليات چريكي عليه اشغالگران را شدت بخشيد. در ژانويه 1966 سوريه عرفات را به اتهام اقدام به انفجار خط لوله نفتي شركت آمريكايي «تپ لاين» دستگير كرد. اما چند روز بعد وي را آزاد ساخت. در فوريه 1966 با كودتايي در سوريه، ژنرال «صلاح جديد» به قدرت رسيد و فتح اوضاع را براي فعاليت بيشتر در سوريه مناسب ديد. كدورت حاصل از مخالفت عرفات با ادغام فتح و جبههي آزاديبخش فلسطين، ميان احمد جبريل و عرفات، موجب شد كه ماه مي 1966 عرفات به اتهام قتل، دوباره از سوي سوريه دستگير و محكوم به اعدام شود.*6*اما با دستور حافظ اسد، عرفات و ديگر اعضاي جنبش فتح آزاد شدند. در ژوئن 1967 (1346 ش) پس از شكست ارتش عرب در جنگ 6 روزه، عرفات، نام «ابوعمار» را براي خود برگزيد. در اين جنگ كه با حمله غافلگيرانه صهيونيستها انجام شد، بلنديهاي جولان، كرانه باختري رود اردن، صحراي سينا و ديگر مناطق فلسطينينشين سرزمين فلسطين به اشغال ارتش صهيونيستي درآمد و بيش از 200.000 نفر فلسطيني را آواره كرد. در سال 1968 (1347 ش) در روستاي كرامهي اردن نبرد سنگيني ميان فتح و ارتش صهيونيستي رخ داد كه تعداد زيادي از دو طرف كشته شدند و صهيونيستها با بجا نهادن ابزار آلات نظامي خود فرار كردند.*7*نبردي كه عليرغم تعداد شهداي فتح، براي اين جنبش پيروزي بزرگ و براي صهيونيستها نيز شكستي بزرگتر به شمار مي رفت. رهبران فتح پس از اين نبرد زندگي مخفيانه اي را برگزيدند و ياسر عرفات را به عنوان سخنگوي جنبش فتح معرفي كردند. او موظف بود كه كليه ارتباطات با رسانه ها و سياستمداران را انجام دهد، وظيفه اي كه او از آن در جهت اشتهار به خوبي بهره برد.*8*در همان سال بيانيه اي از سوي فتح صادر شد كه در آن مبارزه مسلحانه عليه رژيم صهيونيستي يگانه راه تحقق آرمان فلسطين يعني آزادسازي فلسطين اعلام گرديد. پس از جنگ كرامه عرفات به همراه جمال عبدالناصر با پاسپورت جعلي و با نام محسن امين به مسكو سفر كرد، اما در كسب نظر موافق كرملين كامياب نبود. عرفات و رياست ساف در فوريه سال 1969 (1347 ش) پس از استعفاي احمد الشقيري كه به دليل مخالفت با مداخله دول عربي در امور ساف و زير فشار عربستان و كويت انجام گرفت. (پس جنگ 1967 ظاهراً شقيري استعفا داد و يحيي حموده به طور موقت جانشين وي گشته بود.) عرفات كه در آن زمان در كويت به سر مي برد، به عنوان رئيس كميته اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) برگزيده شد. ظاهراً از همين زمان تماس با صهيونيسم و غرب براي سازش از سوي ساف شروع شده است*9*. در سال 1970 (1349 ش) عرفات كه پس از جنگ 1967 (1346 ش) در اردن به سر ميبرد، با مشكل بزرگي روبرو شد. افزايش فشار صهيونيستها عليه فلسطينيان، افزايش آوارگان فلسطيني در اردن و مشكلات ناشي از آن، تشديد عمليات چريكي عليه صهيونيستها از خاك اردن و تهديد صهيونيستها به جنگ عليه اردن، قدرت گرفتن مبارزين فلسطيني و دلهره پادشاهي هاشمي از آن، دولت اردن را وادار به سختگيري عليه آوارگان كرد. از جمله اين سختگيريها ممنوعيت حمل سلاح گرم، فعاليت سياسي، به همراه داشتن كارت شناسايي و داشتن مجوز عبور بود. به دليل درگيري هاي فلسطينيان با هم، دولت قبايل اردني را براي نظمبخشي در اردوگاهها فراخواند. در ششم سپتامبر 1970 فلسطينيان سه هواپيما را ميربايند و يك فروند از آنها را در فرودگاهي در صحراي اردن فرود آوردند. آمريكا تهديد به حمله كرد و شاه حسين زمان اقدام عليه فلسطينيان را مناسب دانست. عرفات هم با بيان اين نكته كه بيش از 70% مردم اردن، فلسطيني هستند و بايد كوشيد حكومت را از پادشاهي هاشمي اردن خارج كرد، يكي از بزرگترين خطاهاي سياسي خود را انجام داد كه موجب شد، حسين، شاه اردن از آن نهايت استفاده را برده و در ماه سپتامبر دستور حمله ارتش اردن به فلسطينيان را صادر كرد. اين درگيري به كشته شدن حدود بيست هزار فلسطيني انجاميد كه در تاريخ فلسطين به سپتامبر سياه معروف گشت. متعاقب اين حركت عرفات از امان با لباس مبدل فرار و ناچار به بيروت رفت.*10*پس از اين واقعه و فرار عرفات، صلاح خلف يا ابواياد خطاب به عرفات گفت: نموت واقفين و لن نركع، هنياً لكم ايها الجبناء ( يعني ايستاده مي ميريم و زانو نمي زنيم، اي بزدلان اين بزدلي بر شما گوارا باد) در اين ماجرا «ابوعلي اياد» رئيس شاخه نظامي فتح (قوات العاصفه) شهيد شد. مقر ساف نيز با توجه به حضور عرفات در بيروت به آنجا منتقل گشت. عرفات در سال 1973 (1352 ش) به عنوان فرمانده كل نيروهاي مبارز فلسطيني برگزيده شد. در 26 اكتبر 1974 (1353 ش) در اجلاس سران عرب كه در رباط مراكش برگزار گرديد، توانست آنان را متقاعد سازد كه ساف را به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين به رسميت بشناسند. حركتي كه توانست حيطه عمل ساف را گسترش داده و عملاً ديگر جنبشها را با محدوديت روبرو كند و البته به نظر ميرسد دولتهاي عرب با برگزيدن ساف به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين و حمايت از آن، عملاً راه خود را براي كاهش مسئوليت در قبال قضيه فلسطين و پاسخگويي به افكار عمومي خود، هموار كردند. عرفات در اين اجلاس اعلام كرد: هدف ساف بازپسگيري كامل فلسطين نيست- حداقل در آن واحد- و هر قسمتي از فلسطين كه آزاد شود، يعني نوار غزه و ساحل غربي رود اردن را قبول خواهد كرد. اين سخن وي به معني پذيرش كشور اسراييل در كنار كشور فلسطين و تأييد اشغالگري صهيونيست بر مناطق 1948 بود. از همين زمان شاهد اختلاف در فتح و مخالفت با عرفات هستيم. عرفات در سيزده نوامبر 1974 (1353 ش) به نام ملت فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل سخنراني و اعلام كرد كه با يك دست شاخه زيتون (به نشانه صلح) و در دست ديگر اسلحه يك مبارز آزاديبخش فلسطين به نيويورك آمده و خواستار آن شد كه اجازه ندهند شاخه زيتون از دستش بيفتد. سخنرانياي كه با اقبال زيادي در سطح جهان روبرو شد. در سال 1975 (1353 ش) همزمان با جنگ داخلي در لبنان كه توسط صهيونيستها دامن زده شده بود، نيروهاي ساف به مخالفان راستگرايان مسيحي پيوستند، حركتي كه بي ترديد از خطاهاي بزرگ ساف بود كه توان گروههاي مبارز را تحليل برده و موجب شد تا رژيم صهيونيستي در سال 1982 (1361 ش) به لبنان حمله كند و آن را به اشغال خود در آورد. در 11 فوريه 1979 (22 بهمن 1357) انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد. با پيروزي انقلاب، نگاه ايران به مسأله فلسطين كاملاً تغيير كرد. پيش از انقلاب، ايران متحد قوي اسرائيل به شمار ميرفت. اما پس از انقلاب، ايران به مخالفان درجه يك اسراييل تبديل شد. عرفات در 17 فوريه 1979 (28/11/1357) به ايران سفر كرد و حاصل آن افتتاح اولين سفارت فلسطين در دنيا بود و هاني الحسن به عنوان سفير فلسطين در ايران معرفي شد و سفارت اسراييل در تهران به سفارت فلسطين تبديل شد. در نوامبر 1979 پس از اشغال سفارت آمريكا در ايران، عرفات به عنوان پادرمياني جهت آزادي گروگانها به ايران سفر كرد. ولي از او استقبالي نشد. در 22 سپتامبر 1980 عراق به ايران حمله كرد و مناطق وسيعي از مرزهاي غربي و جنوبي جمهوري اسلامي را اشغال كرد. عرفات در اين قضيه بسيار منفعلانه برخورد كرد و از معرفي عراق به عنوان آغازگر جنگ خودداري كرد. عرفات در سال 1980 (1359 ش) افزون بر رهبري شاخه نظامي فتح و فرماندهي ارتش آزاديبخش فلسطين، رهبري سياسي و نظامي جنبش ملي فلسطين را نيز عهدهدار شد. در چهارم ژوئن سال 1982 (1362 ش) پس از تجاوز ارتش صهيونيستي به لبنان، عرفات و نيروهاي نظامياش به ناچار لبنان را پس از هشتاد روز محاصره ترك كردند و به تونس رفتند و پس از مدتي از آنجا به سوريه رفتند (30 اگوست). در دسامبر 1982 ريگان رئيس جمهوري وقت ايالات متحده طرحي را ارائه كرد كه بر مبناي آن اسراييل از مناطق اشغالي 1967 خارج ميشد و فلسطينيان بر آن مناطق به صورت خودگرداني، سلطه پيدا ميكردند. اسراييل و فلسطينيان اين طرح را رد كردند. ولي عرفات گفت آن را هم ميپذيرد و هم نه! اين موضعگيري موجب شد كه عده زيادي از فلسطينيان او را خائن قلمداد كنند. در 24 ژوئن سال 1983 سوريه وي را اخراج كرد و عملاً عرفات يكي از بزرگترين و مؤثرترين حاميانش را از دست داد و وي پس از اخراج از سوريه در شمال لبنان (شهر طرابلس) مستقر شد. ديري نپاييد (20 دسامبر 1983) كه پس از محاصره از سوي ارتش سوريه و فلسطينيان مخالف وي، طرابلس را به مقصد تونس ترك كرد و مقر ساف به آنجا منتقل گشت. در اكتبر 1985 (1364 ش) هليكوپترهاي صهيونيستي ظاهراً براي كشتن عرفات به مقر ساف در تونس حمله كردند. در سال 1988 (1367 ش) دو واقعة مهم رخ داد، يكي اعلام تشكيل كشور فلسطين به صورت نمادين در 15 نوامبر در الجزيره توسط عرفات كه طي آن به طور تلويحي اسراييل را به رسميت شناخت كه اين كار او با واكنش اكثر مردم فلسطين كه در دسامبر 1987 (1366 ش) انتفاضه اول را شروع كرده بودند، روبرو گشت، واقعة ديگر ترور خليلالوزير يا ابوجهاد از رهبران و بنيانگذاران جنبش فتح به دست صهيونيستها بود. در سال 1988 سازمان ملل اسراييل را به عنوان كشوري مستقل به رسميت ميشناسد. عرفات در دوم مه 1989 (1368 ش) براي پيگيري روش جديدي كه در رسيدن به اهداف خود برگزيده بود (يعني مبارزه سياسي به جاي مبارزه نظامي) به پاريس سفر كرد. حركتي كه همه پيشينهي پربار او را زير سؤال برد. در ژانويه سال 1990 (1369 ش) با منشي مسيحي خود كه زني 28 ساله به نام «كريستين (سهي) طويل داود» بود، مخفيانه ازدواج كرد. اما خبر آن تقريباً دو سال بعد منتشر شد.*11*در ژانويه 1991 (1370 ش) متعاقب حمله آمريكا و انگليس به عراق كه به جنگ اول خليجفارس يا جنگ نفت مشهور شد، عرفات حمايت خود را از عراق اعلام كرد. اين جنگ به بهانه آزاد كردن كويت از اشغال ارتش عراق بر منطقه تحميل شد. اين عمل عرفات موجب شد عرفات در جهان عرب منزوي شود و دولتهاي ثروتمند عرب حمايتهاي مالي خود را از ساف قطع كردند. همچنين جهان عرب نيز او را طرد كرد و اين از ديگر خطاهاي استراتژيك عرفات بود. هرچند به نظر ميرسد او فريب اقدامات صدام حسين، ديكتاتور وقت عراق را خورده باشد كه با پرتاب موشكهاي اسكاد به شهرهاي صهيونيستنشين فلسطين اشغالي، ميكوشيد جنگ خود را عليه اسراييل بنماياند و به حمايت اعراب از خود و احياناً گسترش درگيري در منطقه در پي اين حملات موشكي دست يابد، اما صدام در اين هدف خود ناكام ماند و عرفات و ساف كه هر ضربه بر صهيونيستها را در جهت تسريع تحقق آرمان فلسطين ميديدند و احياناً براي تشويق صدام به انجام بيشتر چنين حملاتي، حمايت از عراق در اين جنگ را اعلام كردند. اما حركت صدام بيحاصل و عرفات فريب خوردهاي بزرگ در اين ميدان بود. در سال 1992 (1371 ش) هواپيماي حامل او در بيابان ليبي سقوط كرد. اما او به طور شگفتانگيزي نجات پيدا كرد. او خود در اين مورد ميگفت، هنگام سقوط هواپيما ميدانست كه از اين سانحه جان سالم به در خواهد برد. مذاكرات در سال 1993 (1372ش) دوباره عرفات در صحنهي فلسطين مطرح مي شود.*12*در اين سال قرارداد اسلو را ساف با رژيم صهيونيستي امضا و متعاقب آن در واشنگتن توافقنامه خودمختاري را در مورد اريحا و نوار غزه امضا كرد و با اسحاق رابين نخستوزير وقت صهيونيستها دست داد. قراردادي كه از كل خاك فلسطين فقط بخش كوچكي را شامل ميشد، آن هم مناطقي جدا و گسسته از هم. اين توافقنامه موجب شد كه كشورهاي عربي كه تا آن زمان از بيان ارتباط با رژيم صهيونيستي از ترس افكار عمومي خود هراس داشتند، زمينههاي برقراري روابط تجاري، اقتصادي و فرهنگي با صهيونستها را بررسي نمايند. در قرارداد اسلو ساف موجوديت و اشغالگري رژيم صهيونيستي را بر مناطق اشغالي 1948 (1327ش) به رسميت شناخت اما رژيم صهيونيستي موجوديت فلسطيني را بر مناطق اشغالي 1967 (1346ش) به رسميت نشناخت و مهمترين اعتراض مردم فلسطين به عرفات، بخاطر اين امتياز دهي بيهوده بود. در سال 1994 (1373ش) اين روند با امضاي پيمان خودمختاري در قاهره ميان رابين و عرفات كامل شد و متعاقب آن در همان سال جايزه صلح نوبل را همراه شيمون پرز و اسحاق رابين دريافت كرد. در اول جولاي همان سال ياسر عرفات پس از 27 سال به فلسطين بازگشت و تشكيلات خودگردان را در غزه برپا كرد. در بيستم ژانويه 1996 (1375ش) عرفات به عنوان رئيس تشكيلات خودگردان فلسطيني انتخاب شد و منشوري را اعلان كرد كه در آن ديگر از نابودي اسراييل خبري نبود. در پنجم سپتامبر 1998 (1367ش) با ايهود باراك، نخستوزير وقت صهيونيستي در شرمالشيخ مصر توافقنامهاي را امضا كرد كه طبق آن راه براي مذاكره و چگونگي وضعيت نهايي همزيستي فلسطين و اسراييل گشوده شد. حركتي كه اعتراضات زيادي را عليه او به دنبال داشت. در21 مارس سال 2000 (1379ش) رژيم صهيونيستي 1/6% كرانه باختري رود اردن را تحويل خودگرداني داد. به اين ترتيب، اين بخش نيز به نوار غزه افزوده شد. در 25 جولاي 2000 (1379ش) نشستهايي كه بعدها به كمپ ديويد دوم معروف شد و به كوشش كلينتون، رئيسجمهور وقت آمريكا برگزار شده بود، شكست خورد. زيرا صهيونيستها موافق بازگشت آوارگان نبودند، همچنين حاضر نبودند بيتالمقدس را به عنوان پايتخت كشور فلسطين به شمار آورند. در آن سو نيز عرفات و گروه مذاكرهكننده فلسطيني در خود توان موافقت با خواستههاي صهيونيستها و مخالفت با خواسته به حق مردم فلسطين را نميديدند. در 29 سپتامبر 2000 (1379ش) آريل شارون رهبر حزب ليكود با كمك ارتش صهيونيستي به مسجدالاقصي وارد شد. از نگاه مسلمانان اين حركت توهين بزرگي به آنان و باورهاي آنان نيز اشغال مسجدالاقصي بود. شارون در مسجدالاقصي اعلام كرد اگر به نخستوزيري برسد، ظرف يكصد روز كليه اعتراضات مردم فلسطين را خاموش خواهد كرد. اين حركت شارون موجب اعتراضات فلسطينيان عليه تجاوزات و اهانتهاي هر روزه صهيونيستها گشت كه به سرعت سراسر مناطق اشغالي را فرا گرفت. اعتراضي كه به انتفاضه الاقصي يا انتفاضه مسجدالاقصي معروف گشت. تلاشهاي صهيونيستها براي مهار انتفاضه ناكام ماند. در اين انتفاضه مردم سلاحي بيمهار را كه پيش تر از آن كمتر بهره گرفته بودند، به ميدان مبارزه عليه ارتش كاملاً تجهيز شده به جديدترين تجهيزات و تسليحات نظامي غرب، به كار بستند و آن نبود جز عمليات شهادت طلبانه كه به اهميت و تأثيرگذاري آن در صحنهي مبارزه پي برده بودند، عملياتي كه غرب تعمداً آن را انتحاري مينامد. پس از افزايش عمليات استشهادي و قدرتيابي روزانه انتفاضه در سوم دسامبر 2001 (1380ش) مقر عرفات در راماللـه به محاصره ارتش صهيونيستي درآمد و ده روز بعد صهيونيستها به بهانه اينكه عرفات كاري براي جلوگيري از گسترش انتفاضه و عمليات استشهادي، انجام نميدهد، اعلام كردند ديگر با عرفات مذاكره نخواهند كرد و با اين عمل خواستند عرفات را مقصر اصلي در گسترش انتفاضه و به بنبست رسيدن مذاكرات جلوه دهند. در بيستم فوريه 2002 (1381ش) رژيم صهيونيستي مقر عرفات را مورد هجوم قرار داد. در بيست و نهم مارس 2002 (1383ش) ارتش صهيونيستي چند شهر مهم فلسطين در كرانه باختري از جمله جنين، الخليل و راماللـه را مورد حمله قرار داد. در جريان حمله به راماللـه مقر عرفات نيز مورد هجوم قرار گرفت و بخش عمدهاي از آن تخريب شد. عرفات در برابر اين تهاجمات اعلام كرد كه آماده شهادت است. در همان حال از مردم فلسطين خواستار توقف انتفاضه و عمليات استشهادي بود! در حالي كه آمريكا وي را به همسويي با ترور متهم ميكرد، او از آمريكا براي پايان دادن حملات صهيونيستها به مردم فلسطين كمك ميخواست و اعلام كرد «آمادهايم تا هرگونه مذاكره با اسراييل انجام دهيم به شرط آنكه ما را به صلح رساند.» در سيام آوريل 2003 (1382ش) ظاهراً عليرغم ميل باطني و در چهارچوب اصلاحات تحميلي غرب به ويژه آمريكا، محمود عباس (ابومازن) را كه با عمليات استشهادي شديداً مخالف بود، زير فشار آمريكا و غرب به نخستوزيري خودگرداني منصوب كرد. البته در هفتم سپتامبر همان سال ابومازن مجبور به استعفا شد و عرفات هم احمد قريع را كه عضو پارلمان خودگرداني بود، به نخستوزيري گمارد. پس از تصويب طرح حذف عرفات در كابينه رژيم صهيونيستي و سخنان معاون شارون، ايهود اولمرت مبني بر اينكه ترور عرفات يكي از گزينههاي تلآويو است، عرفات اعلام كرد هيچ كس نميتواند او را از فلسطين اخراج كند و او تا هنگام مرگ در فلسطين خواهد ماند. در بيست و هفتم اكتبر 2004 (1383ش) اعلام شد كه حال وي بسيار وخيم است. در 29 اكتبر براي درمان به پاريس منتقل شد. در چهارم نوامبر اعلام شد كه وي در كماء درجه چهار فرورفته و دچار مرگ مغزي شده است. در 11 نوامبر 2004 (1383ش) مرگ ياسر عرفات رسماً اعلام شد و جنازهاش در 12 نوامبر برابر با 28 رمضان 1425 پس از تشييع در قاهره به راماللـه منتقل و در مقر خودگرداني به خاك سپرده شد. مذاكرات عرفات و ثمرات آن نگاهي گذرا به زندگينامه ياسر عرفات، فراز و نشيبهايي را به نمايش ميگذارد. فردي كه از آغاز گام نهادن در دنياي سياست تا پايان توانست هرگاه كه اراده كند سياستمداران، دولتمردان و خبرنگاران را به سوي خود بكشاند و محور مباحث و تحليلهاي آنان قرار گيرد. شخصيت برجستهاي كه به سرعت و با تحليل حوادث در جهت خواسته خود، توانست پلكان اشتهار را طي كند. تاريخ فلسطين هرگز او را فراموش نخواهد كرد. در تمام اين دوران صهيونيستها در چند مرحله كوشيدند تا وي را ترور كنند. اما به نظر مي رسد وي هوشيارتر از آن بود تا گرفتار برنامههاي ترور از سوي صهيونيستها شود. شايد بتوان رشادتهاي وي در صف ارتش مصر عليه ارتش صهيونيستي و نبرد كرامه را اوج مبارزات نظامي وي برشمرد. مبارزاتي كه ابوعمار را تبديل به يك اسطوره كرد. اما به نظر ميرسد اين اسطوره در تغيير روش مبارزهاي كه او متأثر از عواقب واقعه گروگانگيري ورزشكاران صهيونيستي در المپيك مونيخ، برگزيد، شروع به شكستن كرد. يعني هنگامي كه به تعبير خودش مبارزه سياسي را بر مبارزه نظامي ترجيح داد و مبارزات نظامي را با توجه به تحولات جهاني بياثر و بينتيجه دانست. اين در حالي بود كه هر روز بر شدت و گسترش عمليات نظامي صهيونيستها افزوده ميشد. حق آن است كه رهبر يك كشور اشغال شده نميتواند و نبايد دست از مبارزات نظامي و رهاييبخش بردارد. ولي ميتواند همزمان با پيگيري مبارزه نظامي، مبارزه سياسي را آن هم با هدف آزادي كامل سرزمين اشغال شده و بازگشت آوارگان دريافت غرامت و تنبيه اشغالگران، انجام دهد. هرچند صهيونيستها همزمان با عمليات نظامي سخن از مذاكره و برقراري صلح ميكردند و جهان غرب با تكيه بر توان اقتصادي، رسانهاي و سياسي، فشار زيادي را در گشودن باب مذاكرات به اصطلاح صلح بر فلسطينيان و كشورهاي منطقه وارد كردند و دولتهاي عرب منطقه كه به دليل نداشتن پايگاه مردمي براي ماندگاري شديداً به قدرتهاي غرب وابستهاند، زمينه را براي كشاندن پاي فلسطينيان بر سر ميز مذاكره با طرف صهيونيستي فراهم آوردند كه در اين ميان به ويژه نبايد از نقش مصر، اردن و عربستان غفلت كرد. عرفات در اين فرآيند پذيرفت كه در مذاكرات سازش شركت كند. و اين منتهاي خواسته رژيم صهيونيستي بود كه به دنبال سندسازي براي خود در منطقه بوده و هست. رژيم صهيونيستي كه از آن به اشتباه، دولت يا حكومت اسراييل ياد ميكنند، در واقع ارتشي است كه در پي ملتسازي است. گروهي مسلح از اطراف و اكناف جهان به اين سرزمين وارد شده و آن را به زور اسلحه اشغال كرده و اكثر مردم آن را از آنجا بيرون راندهاند و سپس تأسيس كشوري به نام اسراييل را اعلام كردهاند. اين رژيم در تعاريفي كه براي دولت يا حكومت در جامعه امروزي مطرح است، گنجانده نميشود. صهيونيستها ميكوشند با توسل به سازمانهاي بينالمللي و قدرتهاي بزرگ براي خود سندسازي كنند. آنچه در سازمان ملل به عنوان كشور و دولت اسراييل پذيرفته شده، خارج از آنكه چنين عملي خلاف همه قوانين طبيعي، فطري و وضعي پذيرفتني است، در حقيقت اعطاي نوعي هويت تأسيسي به آن است. اسراييل هويت تأسيسي دارد نه هويت تكويني. بدين معنا كه سازمان ملل و قدرتهاي بزرگ حضور گروهي مسلح و اشغالگر را در سرزمين ملت ديگر پذيرفتهاند و بر اشغالگري آنان مهر تأييد كوفتهاند. اما اين گروه مسلح و اين ارتش، آن سرزمين يعني فلسطين را اشغال كرده است. حكومت ادعايي آن هم بر همين مبنا است اما در ديگر كشورها (جداي از ايالات متحده و استراليا كه تا حدودي شكلگيري آنان شبيه شكلگيري رژيم صهيونيستي است) موضوع، ديگر است. آنان داراي هويت تكويني هستند. يعني ملتي پرپيشينه در آنجا بوده و حكومت و دولت فعلي آنان هم برخاسته از بطن جامعه و ملت ديرينه آن است. بنابراين مشاهده ميشود دولتها و حكومتهايشان در پي سندسازي براي خود نيستند. اما صهيونيستها از هر فرصتي براي سندسازي استفاده ميكنند. كشاندن فلسطينيان به پاي ميز مذاكرات، همچنين امضاي توافقنامههايي با آنان، خود پيروزي بزرگي براي اين رژيم به شمار ميرود. به همين دليل مشاهده ميشود اكثر ملت فلسطين كه از هوش، درايت و قوت درك بالايي برخوردارند، با همهي احترام و علاقهاي كه به عرفات داشتند با تغيير روش مبارزهي وي، ناخرسندي خود را از اين اقدام، ابراز كردند. در روند مذاكرات همانطور كه ملت فلسطين به درستي پيشبيني ميكرد اشغالگران و حاميانش حاضر به دادن هيچ امتيازي در خور به فلسطينيان نشدند، بلكه بر دامنه فشار بر آنان افزودند. زيرا اصولاً مذاكره در جايي مفيد ميافتد كه دو طرف از توازن برخوردار باشند. حال آنكه صهيونيستها سرزمين فلسطينيها را اشغال كرده، مردمش را آواره ساخته و هر روز با امكانات نظامي پيشرفته آنان را مورد هجوم قرار داده و در اين ميان فلسطينيان كه سلاحي جز سنگ و برخي سلاحهاي ساده، ندارند و تحت اشغال هستند و ملت اشغال شده هم كه وضعيت و شرايطش معلوم است. توازني در اينجا برقرار نيست كه مذاكره به حال فلسطيني مفيد افتد. در مذاكره طرف قدرتمند خواه نظامي، خواه اقتصادي و رسانه اي و غيره هميشه پيروز است و هرگز چيزي را از دست نخواهد داد بلكه با هر مذاكره گامي ديگر به اهداف خود نزديك مي گردد و طرف ضعيف هم گامي و گامهايي از اهداف خود دورتر مي گردد. بايد پرسيد چه پيش آمده كه طرف قويتر تن به مذاكره داده است؟ آيا جز اين است كه نيل به اهداف خود را در مذاكره مي بيند؟ و در غير مذاكره آيا، اين طرف ضعيف نيست كه پيروز مي گردد؟ اكنون اعتراضات برخي از كارشناسان ايراني به مذاكره ايران و اروپا و آژانس انرژي اتمي درباره فنآوري هسته اي ايران هم ناشي از اين دغدغه است. عرفات تن به مذاكرات سازش داد. شايد او ميانديشيد ميتواند از اين طريق تحقق آرمان فلسطين را تسريع بخشد. اما روند به گونهاي پيشرفت كه نشان داد صهيونيستها و غرب تنها در پي امتيازگيري بيشتر و بيشتر در جهت اهداف خود هستند. عرفات به هنگام ورود به فلسطين اجازه داشت از چند ميليون آواره فلسطيني تنها حدود 700 نفر از آوارگان را به همراه خود به فلسطين وارد كند كه او هم برخي از سران ساف و نيروهاي مبارز جنبش فتح را كه به او وفادار بودند، برگزيد. پس از ورود به فلسطين رژيم صهيونيستي كوشيد از اين فرصت بهره برده و فلسطينيان را درگير جنگ داخلي كند و آن، فشار به خودگرداني در جهت خلع سلاح گروههايي چون حماس و جهاد اسلامي بود. نيروهاي خودگرداني براي تحقق اين خواسته به دستگيري مبارزين فلسطيني و بعضاً شهيد كردن آنان پرداختند. در آغاز مقاومتي هم از سوي گروههاي جهادي نشان داده شد. اما آنان خيلي زود ترفند اشغالگران را دريافتند و نسبت به عملكرد خودگرداني صرفاً اعتراض كردند كه به مرور در اين نقشه نيز صهيونيستها ناكام ماندند. پس از شروع انتفاضه الاقصي كه با ورود شارون به مسجدالاقصي جرقه آن زده شد و بسيار زود سراسر فلسطين را در بر گرفت، به نظر ميرسد عرفات متوجه اشتباه خود در دل بستن به وعده و وعيد غرب و صهيونيستها شده باشد. هرچند در طول چهار سال انتفاضه پيوسته از بروز خشونتها گلهمند بود و تقريباً همهي طرحهايي كه در اين مدت، ظاهراً براي حل بحران فلسطين از سوي دولتها و شخصيتهاي گوناگون غربي و شرقي ارائه ميشد، تأييد ميكرد، با هر محتوايي كه بود، كه خود اين امر نشان از عدم باور او به تحقق آن طرحها بوده است. اما در واقع از روند پيش آمده خرسند نبود تا جايي كه با صراحت اعلام كرد فريب غرب اعم از آمريكا و انگليس و سازمان ملل و صهيونيستها را خورده است و اين خود تأكيدي بود بر دروغ بودن ادعاي صلحطلبي رژيم صهيونيستي قدرتهاي غربي و حتي سازمان ملل متحد.*13*برخي از عملكردهاي وي در اين اواخر نشان ميدهد كه او انجام مذاكره را بيهوده ميدانست: ايجاد محدوديت در عملكرد ابومازن، اولين نخستوزير خودگرداني كه به او تحميل شده بود و سرانجام مجبور به استعفا شد. ابومازني كه ميكوشيد انتفاضه را آرام سازد. همچنين بيان عباراتي چون «اين طرحها محقق نميگردند زيرا طرف صهيونيستي منطقي غير زور نميشناسد و من آماده شهادتم و مقاومت و انتفاضه ملت فلسطين به دليل عملكرد صهيونيستها كاملاً طبيعي و منطقي است، ممانعت از ايجاد محدوديت براي گردانهاي شهداي الاقصي كه در مقابل خشونتها، تجاوزات و جنايات صهيونيستها ساكت نمينشستند،» خود ميتواند شواهدي باشد كه او انجام مذاكره با صهيونيستها و حاميان غربياش را در تحقق آرمان فلسطين بياثر ميدانست و گويي ميخواست به جهانيان اعلام كند كه مذاكره راه حل نيست، بلكه راه حل در چيز ديگري است كه ملت فلسطين آن را به درستي شناخته و برگزيده است و او يعني عرفات يعني ابوعمار، برجستهترين مبارز و رهبر فلسطيني كه بيش از 45 سال در عرصه فلسطين حضور داشته است آنچه توشه جمع كرده بود و همه را در اين تغيير روش و انجام مذاكرات بيهوده و امتيازدهي به اشغالگران به حراج گذاشته، به اين نتيجه رسيد كه مذاكره، نه! و از پس وي، ديگري نيز نبايد اين راه رفته را بيازمايد. نقش ياسر عرفات را در تحولات چند دهة اخير فلسطين نميتوان ناديده گرفت. مرور زندگي عرفات نشان ميدهد كه وي از آغاز جواني نسبت به تحولات فلسطين حساس بوده و با آنكه ميتوانست مانند بسياري، از فرصتهاي پيدا شده در زندگي خود كام جويد و زندگي آرام و بيدغدغهاي را پي گيرد، دغدغهي با فلسطين بودن را بر زندگي آرام ترجيح داد. عرفات هم، چونان هر انسان ديگر، فراز و نشيبي را در زندگي داشته است. تا جايي كه زماني بر قله قلبهايي نشسته و زماني نيز در حضيض نگاه و باور دوستداران فلسطين، قرار گرفته است. نوشته حاضر گذري است كوتاه بر زندگي وي و فراز و نشيب آن، همچنين تحليلي است بر عملكرد او در صحنهي فلسطين، به ويژه در دو دههي اخير. دو دههاي كه در آن هر چه پيشتر، در مبارزهي نظامي با رژيم صهيونيستي به دست آورده بود، به تاراج نهاد. اين تغيير روش او دوستان و دشمنان وي را غافلگير ساخت تا جائيكه بسياري در تحليل آن، گرفتارِ سختي شدند. مبارزات «محمد عبدالرووف القدوه الحسيني» معروف به «ياسر عرفات» در چهارم اوت 1929 (1308 ش) زاده شد. *1*زادگاه وي را طبق اسناد رسمي شهر قاهره مي دانند اما عرفات مصرانه زادگاهش را بيت المقدس معرفي مي كرد. *2*عرفات که ششمين فرزند عبدالروف بود در كودكي مادرش «زهوه» را از دست داد. ظاهراً پس از مرگ مادر به همراه عمويش به بيت المقدس رفت و مدت چهارسال در آنجا زندگي كرد. *3* پس از آن در سال 1937 به مصر بازگشت و مشغول تحصيل شد. پدرش پيشه تاجري پارچه داشت که در سال 1927 از فلسطين به مصر رفته بود. پس از اتمام دوران دانش آموزي در سال 1948 به دانشگاه فواد اول قاهره وارد و در رشته مهندسي ساختمان مشغول تحصيل شد. در سال 1950 به نهضت افسران آزاد مصر كه بعدها به رهبري جمال عبدالناصر عليه ملك فاروق كودتا كرد، پيوست. ارتباطي كه بعدها موجب رهايي او از زندان گشت. در سال 1952 (1331 ش) پدرش مرد و وي را غزه دفن كردند. در همين سال هم به عضويت اتحاديه دانشجويان فلسطيني درآمد و در همين جا بود كه با خليل الوزير معروف به ابوجهاد و صلاح خلف معروف به ابواياد آشنا شد. دوستياي كه به درازا كشيده شد و تنها مرگ آنان را از هم جدا كرد. در سال 1954 (1333 ش) از طريق انتخابات دانشجويي به رياست اتحاديه دانشجويان فلسطيني برگزيده شد. در همين دوران بود كه با تفكرات اخوان المسلمين آشنا شد و هر روز بر علاقه وي به اخوان المسلمين افزوده شد. چيزي كه ظاهراً خوشايند جمال عبدالناصر نبود. زيرا پس از معاهده مصر و انگليس به سال 1954 و تعهد ناصر به انگليس مبني بر اينكه عليه اسراييل وارد جنگ نخواهد شد، اخوانالمسلمين، جمال عبدالناصر را خائن دانسته و كوشيدند وي را در ميدان اسكندريه در سال 1954 ترور كنند. پس از ترور نافرجام اعضاء اخوانالمسلمين دستگير شدند و عرفات نيز جزء دستگيرشدگان بود. اما آشنايي وي با افسران عضو نهضت افسران آزاد مصر موجب رهاييش گشت. در 26 اكتبر سال 1956 در جنگ مصر عليه رژيم صهيونيستي داوطلبانه به صف ارتش مصر درآمد. اما پس از جنگ از حضور در ارتش مصر چشم پوشيد و سفري به عراق كرد. اما پس از بازگشت مصريان بر او سخت گرفتند.*4* تشكيل فتح عرفات پس از اتمام تحصيل در سال 1957 اتحاديه دانش آموختگان فلسطيني را به راه انداخت. اما خيلي زود با رها كردن آن به كشور كويت رفته و به عنوان مهندس ساختمان مشغول كار شد و در آنجا به همراه دوستان دوران دانشجويي اش يعني ابوجهاد و ابو اياد و ديگران جنبش فتح را پايه گذاري كردند. جنبشي كه در تاريخ فلسطين نقش و عملكرد آن را نمي توان ناديده گرفت. فتح سازماني زيرزميني با هدف جنگ مسلحانه عليه صهيونيستها بود و تا سال 1960 مخفيانه عمل ميكرد. اما دول عربي از اينكه گروههاي فلسطيني از داخل خاك آنان عليه اسراييل عمليات انجام ميدانند، خرسند نبودند. در سال 1962 با پيروزي انقلاب الجزاير عرفات به الجزيره رفت و دفتر فتح را در آنجا تأسيس كرد و ابوجهاد مسئوليت دفتر را عهده دار شد. با كمك ابوجهاد بود كه بحث ارتباط با چين و دريافت كمك تسليحاتي از آن مطرح شد. در ماه مه 1964 (1343 ش) در بيت المقدس شرقي كه آن زمان در كنترل كشور اردن بود پايه هاي تشكيل «ساف» يا «سازمان آزاديبخش فلسطين» نهاده شد. حركتي كه جمال عبدالناصر از آن قوياً حمايت ميكرد و تحقق اهداف خود در رهبري جهان عرب را در تشكيل و تقويت آن مي ديد. در ژوئيه 1964 اجلاس سران عرب در قاهره ساف را رسميت داد و احمد الشقيري به رياست ساف رسيد. رهبران جنبش فتح شديداً مخالف تشكيل ساف بودند. آنان معتقد بودند در صورت تشكيل ساف، به صورت يك سازمان حكومتي درخواهند آمد كه خود اين امر حيطهي عمل آنان را محدود ساخته و همچنين به راحتي شناخته و كشته مي شوند. افزون بر آن از مداخله دول عربي در آن نگران بودند، نگرانياي كه بي دليل نبود. سران عرب از درگير شدن با اسراييل هراس داشتند و ظاهراً كشورهاي غربي نيز از فعاليت گروههاي چريكي عليه اسراييل نگران بودند و تشكيل ساف ميتوانست اين گروهها را محدود سازد. *5*اما جنبش فتح نيز بعد از عضويت در ساف از جنبشهاي ذي نفوذ در آن به شمار ميرفت كه اين نفوذ تا كنون ادامه دارد. در سي و يك دسامبر همان سال جنبش فتح عمليات نظامي عليه رژيم صهيونيستي را در مناطق اشغال شده فلسطين آغاز كرد كه البته كامياب نبود. فتح از آن پس عمليات چريكي عليه اشغالگران را شدت بخشيد. در ژانويه 1966 سوريه عرفات را به اتهام اقدام به انفجار خط لوله نفتي شركت آمريكايي «تپ لاين» دستگير كرد. اما چند روز بعد وي را آزاد ساخت. در فوريه 1966 با كودتايي در سوريه، ژنرال «صلاح جديد» به قدرت رسيد و فتح اوضاع را براي فعاليت بيشتر در سوريه مناسب ديد. كدورت حاصل از مخالفت عرفات با ادغام فتح و جبههي آزاديبخش فلسطين، ميان احمد جبريل و عرفات، موجب شد كه ماه مي 1966 عرفات به اتهام قتل، دوباره از سوي سوريه دستگير و محكوم به اعدام شود.*6*اما با دستور حافظ اسد، عرفات و ديگر اعضاي جنبش فتح آزاد شدند. در ژوئن 1967 (1346 ش) پس از شكست ارتش عرب در جنگ 6 روزه، عرفات، نام «ابوعمار» را براي خود برگزيد. در اين جنگ كه با حمله غافلگيرانه صهيونيستها انجام شد، بلنديهاي جولان، كرانه باختري رود اردن، صحراي سينا و ديگر مناطق فلسطينينشين سرزمين فلسطين به اشغال ارتش صهيونيستي درآمد و بيش از 200.000 نفر فلسطيني را آواره كرد. در سال 1968 (1347 ش) در روستاي كرامهي اردن نبرد سنگيني ميان فتح و ارتش صهيونيستي رخ داد كه تعداد زيادي از دو طرف كشته شدند و صهيونيستها با بجا نهادن ابزار آلات نظامي خود فرار كردند.*7*نبردي كه عليرغم تعداد شهداي فتح، براي اين جنبش پيروزي بزرگ و براي صهيونيستها نيز شكستي بزرگتر به شمار مي رفت. رهبران فتح پس از اين نبرد زندگي مخفيانه اي را برگزيدند و ياسر عرفات را به عنوان سخنگوي جنبش فتح معرفي كردند. او موظف بود كه كليه ارتباطات با رسانه ها و سياستمداران را انجام دهد، وظيفه اي كه او از آن در جهت اشتهار به خوبي بهره برد.*8*در همان سال بيانيه اي از سوي فتح صادر شد كه در آن مبارزه مسلحانه عليه رژيم صهيونيستي يگانه راه تحقق آرمان فلسطين يعني آزادسازي فلسطين اعلام گرديد. پس از جنگ كرامه عرفات به همراه جمال عبدالناصر با پاسپورت جعلي و با نام محسن امين به مسكو سفر كرد، اما در كسب نظر موافق كرملين كامياب نبود. عرفات و رياست ساف در فوريه سال 1969 (1347 ش) پس از استعفاي احمد الشقيري كه به دليل مخالفت با مداخله دول عربي در امور ساف و زير فشار عربستان و كويت انجام گرفت. (پس جنگ 1967 ظاهراً شقيري استعفا داد و يحيي حموده به طور موقت جانشين وي گشته بود.) عرفات كه در آن زمان در كويت به سر مي برد، به عنوان رئيس كميته اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) برگزيده شد. ظاهراً از همين زمان تماس با صهيونيسم و غرب براي سازش از سوي ساف شروع شده است*9*. در سال 1970 (1349 ش) عرفات كه پس از جنگ 1967 (1346 ش) در اردن به سر ميبرد، با مشكل بزرگي روبرو شد. افزايش فشار صهيونيستها عليه فلسطينيان، افزايش آوارگان فلسطيني در اردن و مشكلات ناشي از آن، تشديد عمليات چريكي عليه صهيونيستها از خاك اردن و تهديد صهيونيستها به جنگ عليه اردن، قدرت گرفتن مبارزين فلسطيني و دلهره پادشاهي هاشمي از آن، دولت اردن را وادار به سختگيري عليه آوارگان كرد. از جمله اين سختگيريها ممنوعيت حمل سلاح گرم، فعاليت سياسي، به همراه داشتن كارت شناسايي و داشتن مجوز عبور بود. به دليل درگيري هاي فلسطينيان با هم، دولت قبايل اردني را براي نظمبخشي در اردوگاهها فراخواند. در ششم سپتامبر 1970 فلسطينيان سه هواپيما را ميربايند و يك فروند از آنها را در فرودگاهي در صحراي اردن فرود آوردند. آمريكا تهديد به حمله كرد و شاه حسين زمان اقدام عليه فلسطينيان را مناسب دانست. عرفات هم با بيان اين نكته كه بيش از 70% مردم اردن، فلسطيني هستند و بايد كوشيد حكومت را از پادشاهي هاشمي اردن خارج كرد، يكي از بزرگترين خطاهاي سياسي خود را انجام داد كه موجب شد، حسين، شاه اردن از آن نهايت استفاده را برده و در ماه سپتامبر دستور حمله ارتش اردن به فلسطينيان را صادر كرد. اين درگيري به كشته شدن حدود بيست هزار فلسطيني انجاميد كه در تاريخ فلسطين به سپتامبر سياه معروف گشت. متعاقب اين حركت عرفات از امان با لباس مبدل فرار و ناچار به بيروت رفت.*10*پس از اين واقعه و فرار عرفات، صلاح خلف يا ابواياد خطاب به عرفات گفت: نموت واقفين و لن نركع، هنياً لكم ايها الجبناء ( يعني ايستاده مي ميريم و زانو نمي زنيم، اي بزدلان اين بزدلي بر شما گوارا باد) در اين ماجرا «ابوعلي اياد» رئيس شاخه نظامي فتح (قوات العاصفه) شهيد شد. مقر ساف نيز با توجه به حضور عرفات در بيروت به آنجا منتقل گشت. عرفات در سال 1973 (1352 ش) به عنوان فرمانده كل نيروهاي مبارز فلسطيني برگزيده شد. در 26 اكتبر 1974 (1353 ش) در اجلاس سران عرب كه در رباط مراكش برگزار گرديد، توانست آنان را متقاعد سازد كه ساف را به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين به رسميت بشناسند. حركتي كه توانست حيطه عمل ساف را گسترش داده و عملاً ديگر جنبشها را با محدوديت روبرو كند و البته به نظر ميرسد دولتهاي عرب با برگزيدن ساف به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين و حمايت از آن، عملاً راه خود را براي كاهش مسئوليت در قبال قضيه فلسطين و پاسخگويي به افكار عمومي خود، هموار كردند. عرفات در اين اجلاس اعلام كرد: هدف ساف بازپسگيري كامل فلسطين نيست- حداقل در آن واحد- و هر قسمتي از فلسطين كه آزاد شود، يعني نوار غزه و ساحل غربي رود اردن را قبول خواهد كرد. اين سخن وي به معني پذيرش كشور اسراييل در كنار كشور فلسطين و تأييد اشغالگري صهيونيست بر مناطق 1948 بود. از همين زمان شاهد اختلاف در فتح و مخالفت با عرفات هستيم. عرفات در سيزده نوامبر 1974 (1353 ش) به نام ملت فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل سخنراني و اعلام كرد كه با يك دست شاخه زيتون (به نشانه صلح) و در دست ديگر اسلحه يك مبارز آزاديبخش فلسطين به نيويورك آمده و خواستار آن شد كه اجازه ندهند شاخه زيتون از دستش بيفتد. سخنرانياي كه با اقبال زيادي در سطح جهان روبرو شد. در سال 1975 (1353 ش) همزمان با جنگ داخلي در لبنان كه توسط صهيونيستها دامن زده شده بود، نيروهاي ساف به مخالفان راستگرايان مسيحي پيوستند، حركتي كه بي ترديد از خطاهاي بزرگ ساف بود كه توان گروههاي مبارز را تحليل برده و موجب شد تا رژيم صهيونيستي در سال 1982 (1361 ش) به لبنان حمله كند و آن را به اشغال خود در آورد. در 11 فوريه 1979 (22 بهمن 1357) انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد. با پيروزي انقلاب، نگاه ايران به مسأله فلسطين كاملاً تغيير كرد. پيش از انقلاب، ايران متحد قوي اسرائيل به شمار ميرفت. اما پس از انقلاب، ايران به مخالفان درجه يك اسراييل تبديل شد. عرفات در 17 فوريه 1979 (28/11/1357) به ايران سفر كرد و حاصل آن افتتاح اولين سفارت فلسطين در دنيا بود و هاني الحسن به عنوان سفير فلسطين در ايران معرفي شد و سفارت اسراييل در تهران به سفارت فلسطين تبديل شد. در نوامبر 1979 پس از اشغال سفارت آمريكا در ايران، عرفات به عنوان پادرمياني جهت آزادي گروگانها به ايران سفر كرد. ولي از او استقبالي نشد. در 22 سپتامبر 1980 عراق به ايران حمله كرد و مناطق وسيعي از مرزهاي غربي و جنوبي جمهوري اسلامي را اشغال كرد. عرفات در اين قضيه بسيار منفعلانه برخورد كرد و از معرفي عراق به عنوان آغازگر جنگ خودداري كرد. عرفات در سال 1980 (1359 ش) افزون بر رهبري شاخه نظامي فتح و فرماندهي ارتش آزاديبخش فلسطين، رهبري سياسي و نظامي جنبش ملي فلسطين را نيز عهدهدار شد. در چهارم ژوئن سال 1982 (1362 ش) پس از تجاوز ارتش صهيونيستي به لبنان، عرفات و نيروهاي نظامياش به ناچار لبنان را پس از هشتاد روز محاصره ترك كردند و به تونس رفتند و پس از مدتي از آنجا به سوريه رفتند (30 اگوست). در دسامبر 1982 ريگان رئيس جمهوري وقت ايالات متحده طرحي را ارائه كرد كه بر مبناي آن اسراييل از مناطق اشغالي 1967 خارج ميشد و فلسطينيان بر آن مناطق به صورت خودگرداني، سلطه پيدا ميكردند. اسراييل و فلسطينيان اين طرح را رد كردند. ولي عرفات گفت آن را هم ميپذيرد و هم نه! اين موضعگيري موجب شد كه عده زيادي از فلسطينيان او را خائن قلمداد كنند. در 24 ژوئن سال 1983 سوريه وي را اخراج كرد و عملاً عرفات يكي از بزرگترين و مؤثرترين حاميانش را از دست داد و وي پس از اخراج از سوريه در شمال لبنان (شهر طرابلس) مستقر شد. ديري نپاييد (20 دسامبر 1983) كه پس از محاصره از سوي ارتش سوريه و فلسطينيان مخالف وي، طرابلس را به مقصد تونس ترك كرد و مقر ساف به آنجا منتقل گشت. در اكتبر 1985 (1364 ش) هليكوپترهاي صهيونيستي ظاهراً براي كشتن عرفات به مقر ساف در تونس حمله كردند. در سال 1988 (1367 ش) دو واقعة مهم رخ داد، يكي اعلام تشكيل كشور فلسطين به صورت نمادين در 15 نوامبر در الجزيره توسط عرفات كه طي آن به طور تلويحي اسراييل را به رسميت شناخت كه اين كار او با واكنش اكثر مردم فلسطين كه در دسامبر 1987 (1366 ش) انتفاضه اول را شروع كرده بودند، روبرو گشت، واقعة ديگر ترور خليلالوزير يا ابوجهاد از رهبران و بنيانگذاران جنبش فتح به دست صهيونيستها بود. در سال 1988 سازمان ملل اسراييل را به عنوان كشوري مستقل به رسميت ميشناسد. عرفات در دوم مه 1989 (1368 ش) براي پيگيري روش جديدي كه در رسيدن به اهداف خود برگزيده بود (يعني مبارزه سياسي به جاي مبارزه نظامي) به پاريس سفر كرد. حركتي كه همه پيشينهي پربار او را زير سؤال برد. در ژانويه سال 1990 (1369 ش) با منشي مسيحي خود كه زني 28 ساله به نام «كريستين (سهي) طويل داود» بود، مخفيانه ازدواج كرد. اما خبر آن تقريباً دو سال بعد منتشر شد.*11*در ژانويه 1991 (1370 ش) متعاقب حمله آمريكا و انگليس به عراق كه به جنگ اول خليجفارس يا جنگ نفت مشهور شد، عرفات حمايت خود را از عراق اعلام كرد. اين جنگ به بهانه آزاد كردن كويت از اشغال ارتش عراق بر منطقه تحميل شد. اين عمل عرفات موجب شد عرفات در جهان عرب منزوي شود و دولتهاي ثروتمند عرب حمايتهاي مالي خود را از ساف قطع كردند. همچنين جهان عرب نيز او را طرد كرد و اين از ديگر خطاهاي استراتژيك عرفات بود. هرچند به نظر ميرسد او فريب اقدامات صدام حسين، ديكتاتور وقت عراق را خورده باشد كه با پرتاب موشكهاي اسكاد به شهرهاي صهيونيستنشين فلسطين اشغالي، ميكوشيد جنگ خود را عليه اسراييل بنماياند و به حمايت اعراب از خود و احياناً گسترش درگيري در منطقه در پي اين حملات موشكي دست يابد، اما صدام در اين هدف خود ناكام ماند و عرفات و ساف كه هر ضربه بر صهيونيستها را در جهت تسريع تحقق آرمان فلسطين ميديدند و احياناً براي تشويق صدام به انجام بيشتر چنين حملاتي، حمايت از عراق در اين جنگ را اعلام كردند. اما حركت صدام بيحاصل و عرفات فريب خوردهاي بزرگ در اين ميدان بود. در سال 1992 (1371 ش) هواپيماي حامل او در بيابان ليبي سقوط كرد. اما او به طور شگفتانگيزي نجات پيدا كرد. او خود در اين مورد ميگفت، هنگام سقوط هواپيما ميدانست كه از اين سانحه جان سالم به در خواهد برد. مذاكرات در سال 1993 (1372ش) دوباره عرفات در صحنهي فلسطين مطرح مي شود.*12*در اين سال قرارداد اسلو را ساف با رژيم صهيونيستي امضا و متعاقب آن در واشنگتن توافقنامه خودمختاري را در مورد اريحا و نوار غزه امضا كرد و با اسحاق رابين نخستوزير وقت صهيونيستها دست داد. قراردادي كه از كل خاك فلسطين فقط بخش كوچكي را شامل ميشد، آن هم مناطقي جدا و گسسته از هم. اين توافقنامه موجب شد كه كشورهاي عربي كه تا آن زمان از بيان ارتباط با رژيم صهيونيستي از ترس افكار عمومي خود هراس داشتند، زمينههاي برقراري روابط تجاري، اقتصادي و فرهنگي با صهيونستها را بررسي نمايند. در قرارداد اسلو ساف موجوديت و اشغالگري رژيم صهيونيستي را بر مناطق اشغالي 1948 (1327ش) به رسميت شناخت اما رژيم صهيونيستي موجوديت فلسطيني را بر مناطق اشغالي 1967 (1346ش) به رسميت نشناخت و مهمترين اعتراض مردم فلسطين به عرفات، بخاطر اين امتياز دهي بيهوده بود. در سال 1994 (1373ش) اين روند با امضاي پيمان خودمختاري در قاهره ميان رابين و عرفات كامل شد و متعاقب آن در همان سال جايزه صلح نوبل را همراه شيمون پرز و اسحاق رابين دريافت كرد. در اول جولاي همان سال ياسر عرفات پس از 27 سال به فلسطين بازگشت و تشكيلات خودگردان را در غزه برپا كرد. در بيستم ژانويه 1996 (1375ش) عرفات به عنوان رئيس تشكيلات خودگردان فلسطيني انتخاب شد و منشوري را اعلان كرد كه در آن ديگر از نابودي اسراييل خبري نبود. در پنجم سپتامبر 1998 (1367ش) با ايهود باراك، نخستوزير وقت صهيونيستي در شرمالشيخ مصر توافقنامهاي را امضا كرد كه طبق آن راه براي مذاكره و چگونگي وضعيت نهايي همزيستي فلسطين و اسراييل گشوده شد. حركتي كه اعتراضات زيادي را عليه او به دنبال داشت. در21 مارس سال 2000 (1379ش) رژيم صهيونيستي 1/6% كرانه باختري رود اردن را تحويل خودگرداني داد. به اين ترتيب، اين بخش نيز به نوار غزه افزوده شد. در 25 جولاي 2000 (1379ش) نشستهايي كه بعدها به كمپ ديويد دوم معروف شد و به كوشش كلينتون، رئيسجمهور وقت آمريكا برگزار شده بود، شكست خورد. زيرا صهيونيستها موافق بازگشت آوارگان نبودند، همچنين حاضر نبودند بيتالمقدس را به عنوان پايتخت كشور فلسطين به شمار آورند. در آن سو نيز عرفات و گروه مذاكرهكننده فلسطيني در خود توان موافقت با خواستههاي صهيونيستها و مخالفت با خواسته به حق مردم فلسطين را نميديدند. در 29 سپتامبر 2000 (1379ش) آريل شارون رهبر حزب ليكود با كمك ارتش صهيونيستي به مسجدالاقصي وارد شد. از نگاه مسلمانان اين حركت توهين بزرگي به آنان و باورهاي آنان نيز اشغال مسجدالاقصي بود. شارون در مسجدالاقصي اعلام كرد اگر به نخستوزيري برسد، ظرف يكصد روز كليه اعتراضات مردم فلسطين را خاموش خواهد كرد. اين حركت شارون موجب اعتراضات فلسطينيان عليه تجاوزات و اهانتهاي هر روزه صهيونيستها گشت كه به سرعت سراسر مناطق اشغالي را فرا گرفت. اعتراضي كه به انتفاضه الاقصي يا انتفاضه مسجدالاقصي معروف گشت. تلاشهاي صهيونيستها براي مهار انتفاضه ناكام ماند. در اين انتفاضه مردم سلاحي بيمهار را كه پيش تر از آن كمتر بهره گرفته بودند، به ميدان مبارزه عليه ارتش كاملاً تجهيز شده به جديدترين تجهيزات و تسليحات نظامي غرب، به كار بستند و آن نبود جز عمليات شهادت طلبانه كه به اهميت و تأثيرگذاري آن در صحنهي مبارزه پي برده بودند، عملياتي كه غرب تعمداً آن را انتحاري مينامد. پس از افزايش عمليات استشهادي و قدرتيابي روزانه انتفاضه در سوم دسامبر 2001 (1380ش) مقر عرفات در راماللـه به محاصره ارتش صهيونيستي درآمد و ده روز بعد صهيونيستها به بهانه اينكه عرفات كاري براي جلوگيري از گسترش انتفاضه و عمليات استشهادي، انجام نميدهد، اعلام كردند ديگر با عرفات مذاكره نخواهند كرد و با اين عمل خواستند عرفات را مقصر اصلي در گسترش انتفاضه و به بنبست رسيدن مذاكرات جلوه دهند. در بيستم فوريه 2002 (1381ش) رژيم صهيونيستي مقر عرفات را مورد هجوم قرار داد. در بيست و نهم مارس 2002 (1383ش) ارتش صهيونيستي چند شهر مهم فلسطين در كرانه باختري از جمله جنين، الخليل و راماللـه را مورد حمله قرار داد. در جريان حمله به راماللـه مقر عرفات نيز مورد هجوم قرار گرفت و بخش عمدهاي از آن تخريب شد. عرفات در برابر اين تهاجمات اعلام كرد كه آماده شهادت است. در همان حال از مردم فلسطين خواستار توقف انتفاضه و عمليات استشهادي بود! در حالي كه آمريكا وي را به همسويي با ترور متهم ميكرد، او از آمريكا براي پايان دادن حملات صهيونيستها به مردم فلسطين كمك ميخواست و اعلام كرد «آمادهايم تا هرگونه مذاكره با اسراييل انجام دهيم به شرط آنكه ما را به صلح رساند.» در سيام آوريل 2003 (1382ش) ظاهراً عليرغم ميل باطني و در چهارچوب اصلاحات تحميلي غرب به ويژه آمريكا، محمود عباس (ابومازن) را كه با عمليات استشهادي شديداً مخالف بود، زير فشار آمريكا و غرب به نخستوزيري خودگرداني منصوب كرد. البته در هفتم سپتامبر همان سال ابومازن مجبور به استعفا شد و عرفات هم احمد قريع را كه عضو پارلمان خودگرداني بود، به نخستوزيري گمارد. پس از تصويب طرح حذف عرفات در كابينه رژيم صهيونيستي و سخنان معاون شارون، ايهود اولمرت مبني بر اينكه ترور عرفات يكي از گزينههاي تلآويو است، عرفات اعلام كرد هيچ كس نميتواند او را از فلسطين اخراج كند و او تا هنگام مرگ در فلسطين خواهد ماند. در بيست و هفتم اكتبر 2004 (1383ش) اعلام شد كه حال وي بسيار وخيم است. در 29 اكتبر براي درمان به پاريس منتقل شد. در چهارم نوامبر اعلام شد كه وي در كماء درجه چهار فرورفته و دچار مرگ مغزي شده است. در 11 نوامبر 2004 (1383ش) مرگ ياسر عرفات رسماً اعلام شد و جنازهاش در 12 نوامبر برابر با 28 رمضان 1425 پس از تشييع در قاهره به راماللـه منتقل و در مقر خودگرداني به خاك سپرده شد. مذاكرات عرفات و ثمرات آن نگاهي گذرا به زندگينامه ياسر عرفات، فراز و نشيبهايي را به نمايش ميگذارد. فردي كه از آغاز گام نهادن در دنياي سياست تا پايان توانست هرگاه كه اراده كند سياستمداران، دولتمردان و خبرنگاران را به سوي خود بكشاند و محور مباحث و تحليلهاي آنان قرار گيرد. شخصيت برجستهاي كه به سرعت و با تحليل حوادث در جهت خواسته خود، توانست پلكان اشتهار را طي كند. تاريخ فلسطين هرگز او را فراموش نخواهد كرد. در تمام اين دوران صهيونيستها در چند مرحله كوشيدند تا وي را ترور كنند. اما به نظر مي رسد وي هوشيارتر از آن بود تا گرفتار برنامههاي ترور از سوي صهيونيستها شود. شايد بتوان رشادتهاي وي در صف ارتش مصر عليه ارتش صهيونيستي و نبرد كرامه را اوج مبارزات نظامي وي برشمرد. مبارزاتي كه ابوعمار را تبديل به يك اسطوره كرد. اما به نظر ميرسد اين اسطوره در تغيير روش مبارزهاي كه او متأثر از عواقب واقعه گروگانگيري ورزشكاران صهيونيستي در المپيك مونيخ، برگزيد، شروع به شكستن كرد. يعني هنگامي كه به تعبير خودش مبارزه سياسي را بر مبارزه نظامي ترجيح داد و مبارزات نظامي را با توجه به تحولات جهاني بياثر و بينتيجه دانست. اين در حالي بود كه هر روز بر شدت و گسترش عمليات نظامي صهيونيستها افزوده ميشد. حق آن است كه رهبر يك كشور اشغال شده نميتواند و نبايد دست از مبارزات نظامي و رهاييبخش بردارد. ولي ميتواند همزمان با پيگيري مبارزه نظامي، مبارزه سياسي را آن هم با هدف آزادي كامل سرزمين اشغال شده و بازگشت آوارگان دريافت غرامت و تنبيه اشغالگران، انجام دهد. هرچند صهيونيستها همزمان با عمليات نظامي سخن از مذاكره و برقراري صلح ميكردند و جهان غرب با تكيه بر توان اقتصادي، رسانهاي و سياسي، فشار زيادي را در گشودن باب مذاكرات به اصطلاح صلح بر فلسطينيان و كشورهاي منطقه وارد كردند و دولتهاي عرب منطقه كه به دليل نداشتن پايگاه مردمي براي ماندگاري شديداً به قدرتهاي غرب وابستهاند، زمينه را براي كشاندن پاي فلسطينيان بر سر ميز مذاكره با طرف صهيونيستي فراهم آوردند كه در اين ميان به ويژه نبايد از نقش مصر، اردن و عربستان غفلت كرد. عرفات در اين فرآيند پذيرفت كه در مذاكرات سازش شركت كند. و اين منتهاي خواسته رژيم صهيونيستي بود كه به دنبال سندسازي براي خود در منطقه بوده و هست. رژيم صهيونيستي كه از آن به اشتباه، دولت يا حكومت اسراييل ياد ميكنند، در واقع ارتشي است كه در پي ملتسازي است. گروهي مسلح از اطراف و اكناف جهان به اين سرزمين وارد شده و آن را به زور اسلحه اشغال كرده و اكثر مردم آن را از آنجا بيرون راندهاند و سپس تأسيس كشوري به نام اسراييل را اعلام كردهاند. اين رژيم در تعاريفي كه براي دولت يا حكومت در جامعه امروزي مطرح است، گنجانده نميشود. صهيونيستها ميكوشند با توسل به سازمانهاي بينالمللي و قدرتهاي بزرگ براي خود سندسازي كنند. آنچه در سازمان ملل به عنوان كشور و دولت اسراييل پذيرفته شده، خارج از آنكه چنين عملي خلاف همه قوانين طبيعي، فطري و وضعي پذيرفتني است، در حقيقت اعطاي نوعي هويت تأسيسي به آن است. اسراييل هويت تأسيسي دارد نه هويت تكويني. بدين معنا كه سازمان ملل و قدرتهاي بزرگ حضور گروهي مسلح و اشغالگر را در سرزمين ملت ديگر پذيرفتهاند و بر اشغالگري آنان مهر تأييد كوفتهاند. اما اين گروه مسلح و اين ارتش، آن سرزمين يعني فلسطين را اشغال كرده است. حكومت ادعايي آن هم بر همين مبنا است اما در ديگر كشورها (جداي از ايالات متحده و استراليا كه تا حدودي شكلگيري آنان شبيه شكلگيري رژيم صهيونيستي است) موضوع، ديگر است. آنان داراي هويت تكويني هستند. يعني ملتي پرپيشينه در آنجا بوده و حكومت و دولت فعلي آنان هم برخاسته از بطن جامعه و ملت ديرينه آن است. بنابراين مشاهده ميشود دولتها و حكومتهايشان در پي سندسازي براي خود نيستند. اما صهيونيستها از هر فرصتي براي سندسازي استفاده ميكنند. كشاندن فلسطينيان به پاي ميز مذاكرات، همچنين امضاي توافقنامههايي با آنان، خود پيروزي بزرگي براي اين رژيم به شمار ميرود. به همين دليل مشاهده ميشود اكثر ملت فلسطين كه از هوش، درايت و قوت درك بالايي برخوردارند، با همهي احترام و علاقهاي كه به عرفات داشتند با تغيير روش مبارزهي وي، ناخرسندي خود را از اين اقدام، ابراز كردند. در روند مذاكرات همانطور كه ملت فلسطين به درستي پيشبيني ميكرد اشغالگران و حاميانش حاضر به دادن هيچ امتيازي در خور به فلسطينيان نشدند، بلكه بر دامنه فشار بر آنان افزودند. زيرا اصولاً مذاكره در جايي مفيد ميافتد كه دو طرف از توازن برخوردار باشند. حال آنكه صهيونيستها سرزمين فلسطينيها را اشغال كرده، مردمش را آواره ساخته و هر روز با امكانات نظامي پيشرفته آنان را مورد هجوم قرار داده و در اين ميان فلسطينيان كه سلاحي جز سنگ و برخي سلاحهاي ساده، ندارند و تحت اشغال هستند و ملت اشغال شده هم كه وضعيت و شرايطش معلوم است. توازني در اينجا برقرار نيست كه مذاكره به حال فلسطيني مفيد افتد. در مذاكره طرف قدرتمند خواه نظامي، خواه اقتصادي و رسانه اي و غيره هميشه پيروز است و هرگز چيزي را از دست نخواهد داد بلكه با هر مذاكره گامي ديگر به اهداف خود نزديك مي گردد و طرف ضعيف هم گامي و گامهايي از اهداف خود دورتر مي گردد. بايد پرسيد چه پيش آمده كه طرف قويتر تن به مذاكره داده است؟ آيا جز اين است كه نيل به اهداف خود را در مذاكره مي بيند؟ و در غير مذاكره آيا، اين طرف ضعيف نيست كه پيروز مي گردد؟ اكنون اعتراضات برخي از كارشناسان ايراني به مذاكره ايران و اروپا و آژانس انرژي اتمي درباره فنآوري هسته اي ايران هم ناشي از اين دغدغه است. عرفات تن به مذاكرات سازش داد. شايد او ميانديشيد ميتواند از اين طريق تحقق آرمان فلسطين را تسريع بخشد. اما روند به گونهاي پيشرفت كه نشان داد صهيونيستها و غرب تنها در پي امتيازگيري بيشتر و بيشتر در جهت اهداف خود هستند. عرفات به هنگام ورود به فلسطين اجازه داشت از چند ميليون آواره فلسطيني تنها حدود 700 نفر از آوارگان را به همراه خود به فلسطين وارد كند كه او هم برخي از سران ساف و نيروهاي مبارز جنبش فتح را كه به او وفادار بودند، برگزيد. پس از ورود به فلسطين رژيم صهيونيستي كوشيد از اين فرصت بهره برده و فلسطينيان را درگير جنگ داخلي كند و آن، فشار به خودگرداني در جهت خلع سلاح گروههايي چون حماس و جهاد اسلامي بود. نيروهاي خودگرداني براي تحقق اين خواسته به دستگيري مبارزين فلسطيني و بعضاً شهيد كردن آنان پرداختند. در آغاز مقاومتي هم از سوي گروههاي جهادي نشان داده شد. اما آنان خيلي زود ترفند اشغالگران را دريافتند و نسبت به عملكرد خودگرداني صرفاً اعتراض كردند كه به مرور در اين نقشه نيز صهيونيستها ناكام ماندند. پس از شروع انتفاضه الاقصي كه با ورود شارون به مسجدالاقصي جرقه آن زده شد و بسيار زود سراسر فلسطين را در بر گرفت، به نظر ميرسد عرفات متوجه اشتباه خود در دل بستن به وعده و وعيد غرب و صهيونيستها شده باشد. هرچند در طول چهار سال انتفاضه پيوسته از بروز خشونتها گلهمند بود و تقريباً همهي طرحهايي كه در اين مدت، ظاهراً براي حل بحران فلسطين از سوي دولتها و شخصيتهاي گوناگون غربي و شرقي ارائه ميشد، تأييد ميكرد، با هر محتوايي كه بود، كه خود اين امر نشان از عدم باور او به تحقق آن طرحها بوده است. اما در واقع از روند پيش آمده خرسند نبود تا جايي كه با صراحت اعلام كرد فريب غرب اعم از آمريكا و انگليس و سازمان ملل و صهيونيستها را خورده است و اين خود تأكيدي بود بر دروغ بودن ادعاي صلحطلبي رژيم صهيونيستي قدرتهاي غربي و حتي سازمان ملل متحد.*13*برخي از عملكردهاي وي در اين اواخر نشان ميدهد كه او انجام مذاكره را بيهوده ميدانست: ايجاد محدوديت در عملكرد ابومازن، اولين نخستوزير خودگرداني كه به او تحميل شده بود و سرانجام مجبور به استعفا شد. ابومازني كه ميكوشيد انتفاضه را آرام سازد. همچنين بيان عباراتي چون «اين طرحها محقق نميگردند زيرا طرف صهيونيستي منطقي غير زور نميشناسد و من آماده شهادتم و مقاومت و انتفاضه ملت فلسطين به دليل عملكرد صهيونيستها كاملاً طبيعي و منطقي است، ممانعت از ايجاد محدوديت براي گردانهاي شهداي الاقصي كه در مقابل خشونتها، تجاوزات و جنايات صهيونيستها ساكت نمينشستند،» خود ميتواند شواهدي باشد كه او انجام مذاكره با صهيونيستها و حاميان غربياش را در تحقق آرمان فلسطين بياثر ميدانست و گويي ميخواست به جهانيان اعلام كند كه مذاكره راه حل نيست، بلكه راه حل در چيز ديگري است كه ملت فلسطين آن را به درستي شناخته و برگزيده است و او يعني عرفات يعني ابوعمار، برجستهترين مبارز و رهبر فلسطيني كه بيش از 45 سال در عرصه فلسطين حضور داشته است آنچه توشه جمع كرده بود و همه را در اين تغيير روش و انجام مذاكرات بيهوده و امتيازدهي به اشغالگران به حراج گذاشته، به اين نتيجه رسيد كه مذاكره، نه! و از پس وي، ديگري نيز نبايد اين راه رفته را بيازمايد.
فعالیت ها : : مشاهیر / سیاست